باز باران بی ترانه
ارسال شده توسط مدیر وبلاگ:علی در 89/4/8:: 11:6 صبحباز باران بی ترانه
با تمام بی کسی های شبانه
می خورد بر مرد تنها
می چکد بر فرش خانه
باز می آید صدای چک چک غم
باز ماتم (ادامه مطلب...
باز باران بی ترانه
با تمام بی کسی های شبانه
می خورد بر مرد تنها
می چکد بر فرش خانه
باز می آید صدای چک چک غم
باز ماتم (ادامه مطلب...
مرد و فروشنده
_ مردی به تازگی به محله ی جدید اسباب کشی کرده بود، توی اون محل فروشگاهی بود که فروشنده ی بدجنسی داشت، فروشنده هر تازه واردی رو تا مدتها اذیت میکرد، دفعه ی اول مرد به فروشگاه رفت تا برای پرنده ی خونه گیش دونه بخره، وارد فروشگاه شد و به فروشنده گفت: دونه برای پرنده م میخوام، فروشنده به مرد گفت: اول باید پرنده ت رو به اینجا بیاری تا ببینمش، بعد بهت دونه میدم، مرد عصبانی شد و گفت این دیگه چه جورشه؟ فروشنده که از عصبانیت مرد خوشحال شده بود گفت: همینی که هست، اگر دونه میخوای، باید پرنده ت رو بیاری تا ببینمش، مرد تصمیم گرفت از فروشگاه دیگه ای خرید کنه، اما هرچی گشت ، اون اطراف فروشگاه دیگه ای پیدا نکرد، به ناچار پرنده ش رو به فروشگاه برد و به فروشنده نشون داد تا تونست دونه بخره، چند روز از این ماجرا گذشت، یک روز بعد از نهار مرد به فروشگاه رفت تا خرید کنه، به فروشنده گفت خلال دندون میخواد و فروشنده مرد رو مجبور کرد تا دهنش رو باز کنه و دندوناش رو به فروشنده نشون بده تا بتونه خلال دندون بخره، چند روز بعد مرد برای خرید غذای سگش به فروشگاه رفت و طبق معمول فروشنده مرد رو مجبور کرد تا سگش رو به اون نشون بده، مرد وقتی به خونه رسید، نشست و با خودش فکر کرد که اینطوری نمیشه و باید حتما کاری بکنه تا از دست فروشنده راحت بشه، برای همین نقشه ای کشید و روز بعد به فروشگاه رفت، وقتی که جلوی پیشخون قرار گرفت، فروشنده نگاهی به مرد که پاکت بزرگی در دستش بود کرد و با تمسخر پرسید: چیزی لازم دارین؟ مرد پاکت رو به دست فروشنده داد و گفت: اول پاکت رو ببینید تا بگم چی میخوام، فروشنده پاکت رو از دست مرد گرفت، دستش رو درون پاکت کرد، دستش به شیء نرم و نسبتا گرمی برخورد کرد، رو به مرد کرد و پرسید: این چیه؟ مرد با خونسردی جواب داد: فقط میخواستم بگم که کاغذ توالت میخوام.
ممنون از خانوم مهدوی بابت شعر خوبشون
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
آنجا که احترام غزل سنگ می شود
گاهی برای گفتن شعری به سبک نو
انگار پای قافیه ها لنگ می شود
وقتی دلم نشسته به نجوای غیر دوست
خواندن برای دل ؛ به نظر ننگ می شود
در عرصه ای که خوب و بد و غیر در همند
بین من و غزلم جنگ می شود
حافظ! نشد به گریه دلش مهربان کنم
وقتی سیاهی مژه ها رنگ می شود
هرچند دل به چرخ نگون بسته ام ولی
گاهی دلم برای خدا تنگ می شود
«زینب مهدوی»
سلام . دوستان یه سری عکسای خوب و نازی دیدم که حیفم اومد شما از دستش بدید.
از عکسا خوشت اومد بی معرفت بازی در نیار نظرتو بگو
راز رنگی شدن چشمها
رنگ چشم صفتی وراثتی است که از والدین به فرزندان میرسد. بنابراین باید گفت که این ژنها هستند که براساس قوانین حاکم در دنیای علم ژنتیک، رنگ چشمان افراد را مشخص میکنند، اما شاید دیده یا حتی شنیده باشید که برخی افراد هنگام تولد، چشمانی آبی داشتهاند و بتدریج رنگ چشمان آنها تغییر کرده است. یا این که شاید شنیده باشید که گفته میشود اغلب نوزادان چشمانی به رنگ روشن دارند که بتدریج پس از گذشت 6 ماه از تولدشان رنگ اصلی چشمان آنها (ادامه مطلب...
خوبی ها و بدی هاى شما به خودتان باز مى گردد . شاید بارها و بارها این جمله را شنیده باشیم و به راحتی از کنار آن میگذریم لازم نیست جنایت کنیم تا نگران باز تابش باشیم هر فکر سوء برای دیگران و یا هر عملی به ضرر دیگری ابتدا گریبان خود ما را میگیرد و اگر ما واقعا به کنه آن پی ببریم دیگر به راحتی تن به گناه نمیدهیم برای این و آن نقشه نمیکشیم به راحتی برای موجه جلوه دادن خود از دیگران بد گویی نمیکنیم کدام آدم عاقلی بر میدارد تیشه به ریشه خود بزند یک عمل کوچک میتواند ابعاد عظیمی داشته باشد گاهی عمل نادرست ما فقط دامان خودمان را میگیرد اما گاه تا قیامت عده ای را گرفتار میکنیم . باید مواظب باشیم چه میگوییم چه مینویسیم و انتشار میدهیم هر جمله ما ممکن است الگویی بشود برای عمل دیگری مسؤلیت دارد نمیتوان از زیر آن شانه خالی کرد. و هرگاه بازتاب عملمان برگشت باید آگاه باشیم که این چیزی جز بزر دیروز کشته مان نیست !
چه بسیار بودند کسانى که سنت هاى زشت و ناروا و قوانین ظالمانه و بدعت هاى غیر انسانى گذاردند و سرانجام دامان خودشان و دوستانشان را گرفت ، و در همان چاهى که براى دیگران کنده بودند افتادند.
مخصوصا ایجاد فساد در روى زمین ، و برترى جوئى و استکبار از امورى است که اثرش در همین جهان دامان انسان را مى گیرد.
در حقیقت همانگونه که سرچشمه نعمت هاى بى پایان اعمال مؤ منان پرهیزگار است ، سر چشمه عذاب جاودان نیز اعمال سوء بشر است.(ادامه مطلب...
کلینى به سند معتبر از حضرت جعفر بن محمدالصادق صلواتالله علیه روایت کرده است که:
پادشاهى در میان بنىاسرائیل بود، و آن پادشاه قاضیى داشت، و آن قاضى برادرى داشت که به صدق و صلاح موسوم بود. و آن برادر، زن صالحهاى داشت که از اولاد پیغمبران بود.
و پادشاه شخصى را مىخواست که به کارى بفرستد. به قاضى گفت که: مرد قابل اعتمادی را طلب کن که به آن کار بفرستم. قاضى گفت که: کسى معتمدتر از برادر خود گمان ندارم.
پس برادر خود را طلبید و تکلیف آن امر به او نمود. او ابا کرد و گفت: من زن خود را تنها نمىتوانم گذاشت. قاضى بسیار تلاش و اصرار کرد. ناچار پذیرفت و گفت:
اى برادر! من به هیچ چیز تعلق خاطر ندارم مگر همسرم، و خاطر من بسیار به او متعلق است. پس تو به جای من مواظب او باش و به امور او برس، و کارهاى او را بساز تا من برگردم. قاضى قبول کرد و برادرش بیرون رفت. و آن زن از رفتن شوهر راضى نبود.
پس قاضى به مقتضاى وصیت برادر، مکرر به نزد آن زن مىآمد و از حوایج آن سؤال مىنمود و به کارهاى او اقدام مىنمود. و محبت آن زن بر او غالب شد و (ادامه مطلب...
یک هفته پس از خلقت آدم:
چون حوا بدون پدر و مادر بود آدم اصلا مشکلی نداشت و چای داغ را روی خودش نریخت.
پانصد سال پس از خلقت آدم:
با یه دونه دامن از اون چینی خال پلنگی ها میری توی غار خودتون، بلند داد می زنی: هاکومبازانومبا (یعنی من موقع زنمه). بعد میری توی غار پدر و مادر دختره، با دامن چین چینی جلوت نشسته اند و می گن: از خودت غار داری؟ دایناسور آخرین مدل داری؟ بلدی کروکدیل شکار کنی؟ خدمت جنگ علیه قبیله ادم خوارها رو انجام دادی؟ بعد عروس خانم که اون هم از این دامنای چین چینی پوشیده با ظرفی که از جمجمه سر بچه دایناسور ساخته شده برات چای میاره و تو می ریزی روی خودت.
دو هزار و پانصد سال بعد از اختراع آدم:
انسان تازه کشاورزی را آموخته. وقتی داری توی مزرعه به عنوان شخم زدن زمین عمل می کنی با دیدن یه دختر متوجه میشی که باید ازدواج کنی. برای همین با مقدار زیادی گندم به مزرعه پدر دختره میری . اونجا از تو می پرسند: جز خودت که اومدی خواستگاری چند تا خر دیگه داری؟ چند متر زمین داری؟ چند تا خوشه گندم برداشت می کنی؟ آیا خدمت در لشگر پادشاه رو به انجام رسانده ای؟ بعد عروس خانم با کوزه چای وارد میشه و شما هم واسه اینکه نشون بدی خیلی هول شدید تمام کوزه رو روی سرتون خالی می کنید.
ده سال قبل:
شما پس از اتمام خدمت مقدس سربازی به این نتیجه می رسید که باید ازدواج کنید و از مادرتان می خواهید که دختری را برایتان انتخاب کند . در اینجا اصلا نیازی نیست که شما دختر را بشناسید چون پس از ازدواج به اندازه کافی فرصت برای شناخت وجود دارد. در ضمن سنت چای ریزون کماکان پا بر جاست.
هم اکنون:
به دلیل پیشرفت تکنولوژی در حال حاضر شما به آخرین نسخه یاهو مسنجر احتیاج دارید. البته از”ام اس ان” یا “آی سی کیو”هم می توانید استفاده کنید ولی آنها آیکنهای لازم برای خواستگاری را دارا نمی باشند . پس از نصب یاهو مسنجر به یک روم شلوغ رفته هر اسمی که به نظرتان زیباست “اد” می کنید و با استفاده از آیکنهای مربوطه خواستگاری را انجام می دهید . البته یاهو قول داده که نسخه جدید دارای امکانات ازدواج و زندگی مشترک نیز باشد.
اما چه کار میشود کرد که یکی از بزرگترین مشکلات مردم همین بحث عدم دسترسی به سرویسهای بهداشتی در اکثر مناطق تهران است. تا بدانجا که آدم گرفتار حاضر میشود نصف عمرش را بدهد و چند دقیقهای یک دستشویی را قرق(ادامه مطلب...