سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آگاهی امام حسین از جزئیات شهادتش

ارسال شده توسط N در 89/9/23:: 4:11 عصر

 

آقا مجتبی تهرانی 

همانطور که قبلا خدمت شما عزیزان عرض کردیم جناب آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی هر سال دهه عاشورا سخنرانی هایی از ابعاد مختلف واقعه عظیم کربلا ایراد می فرمایند و به بیان جزئیاتی که کمتر به آن ها پرداخته شده است می پردازند و ما هم گوشه ای از بیانات مبین ایشان را خدمت شما عزیزان عرضه میداریم به امید هر چه دقیق تر شدن و پی بردن به عمق آن حماسه بی نظیر عشق و آزادگی در مطالب گذشته گفتیم که بعضی ها در صدد هستند که شبهاتی را به قیام امام حسین علیه السلام وارد آورند و حرکت حضرت را

با الفاظی نه در خور شأن ایشان یک قیام سطحی و در پی اهداف پست انسانی و نه الهی جلوه دهند . پیش از این شبهه قدرت طلبی امام  حسین علیه السلام را مورد بررسی قرار دادیم و پاسخ گفتیم و اکنون به این شبهه پوچ میپردازیم که گفته اند امام حسین علیه السلام مغرور شده بود !!!

و همینطور گفتیم غرور ناشی از جهل و بی خبری است حال چه شخص خود دچار جهل باشد چه او را بفریبند و مغرور کنند به هر وسیله ای .

حسین(علیه‏السلام) مغرور نبود و کسی را مغرور نکرد:

امام حسین (علیه السلام) این‏طور نبود که مغرور باشد، به این معنا که خودش بر اثر بی‏خبری‏ و بی‏اطلاعی‏اش فریب خورده باشد و اشتباه کرده باشد. آنهایی که با عینک‏های مادّی‏گری حرکت امام حسین‏(علیه‏السلام) را بررسی می‏کنند، چه‏بسا این حرف‏ها را می‏گویند. چرا؟ چون از آن ابزاری که مادّی‏گراها و دنیاداران در این مواقع در ربط با حکومت استفاده می‏کنند، حضرت از آن ابزارها استفاده نکرد. لذا ـ‏نعوذ بالله‏ـ گاهی بی‏شرمانه و گاهی محترمانه به حضرت این چیزها را نسبت می‏دهند.

نخیر، حسین(علیه‏السلام) نه مغرور بود و نه کسی را مغرور کرد. هرگز از این ابزارها هم استفاده نکرد. چرا؟ چون ما دو نوع حکومت داریم؛ حکومت شیطانی و حکومت رحمانی. حکومت، اگر حکومت شیطانی باشد، سه اهرم اصلی ابزار کارشان است؛ تطمیع کردن چه با پول، چه با پُست؛ تهدید کردن برای اینکه مردم را به سوی خودشان بکِشند یا با شهوت، یا با ترس؛ و تحمیق که عبارت است از سوء استفاده کردن از باورهای دینی مردم. این کار، کار آنها است، امّا امام حسین(علیه‏السلام) این کار را نکرد، بلکه عکس بود.

 

حسین(علیه‏السلام) از ابتدا پایان کار را می‏دانست:

می‏گویند بالاتر از سیاهی رنگی نیست؛ در این قیام و حرکت از همان اوّل، امام حسین(علیه‏السلام) آخرِ کار را می‏دانست. نه تنها فریب‏ خورده‏ای بر اثر بی‏خبری نبود، بلکه از همان ابتدای حرکت، انتهای کار را می‏دانست. به عنوان نمونه بخشی از نامه‏ها و بخشی از کلمات ایشان را نقل می‏کنیم که همه گویای این است که امام حسین‏(علیه‏السلام) به‏طور دقیق سرنوشت ظاهری حرکت خود را می‏دانست.

نامه حسین(علیه‏السلام) به بنی‏هاشم

یکی نامه‏ای است که امام حسین‏(علیه‏السلام) این نامه را به بنی‏هاشم می‏نویسد. حضرت می‏نویسد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ مِنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ مَنْ قِبَلَهُ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مَنْ لَحِقَ بِی اسْتُشْهِدَ وَ مَنْ لَمْ یَلْحَقْ بِی لَمْ یُدْرِکِ الْفَتْحَ وَ السَّلَامُ».[1] از حسین به محمّد بن‏علی، یعنی محمّد بن‏حنفیّه، برادراش که در مدینه بود. می‏فرماید:  این را بدان، هر کسی از شما بنی‏هاشم که در این سفر به من مُلحق شوید، آخرِ کار شهادت است و هر یک از شما که از همراهی من خودداری کنید، بدانید که خبری از فتح ظاهری نیست. تمام شد! بسیار کوتاه و موجز!

امام حسین(علیه‏السلام) نه تنها این را می‏دانست که کشته می‏شود، نه تنها محل دفنش را هم می‏دانست، حتّی شیوه کشته شدنش را هم می‏دانست که او را قطعه‏قطعه می‏کنند. , و گفت می‏گوید این گرگ‏ها به من حمله می‏کنند و من را تکه‏تکه می‏کنند.

گفت‏وگوی حسین(علیه‏السلام) با اُمّ‏سلمه :

این یک مورد بود. چند مورد هست که من اینها را باید یکی‏یکی بگویم. حتّی عجیب است که حضرت تمام خصوصیات مربوط به شهادتش را هم می‏دانست. اُمّ‏سلمه همسر پیغمبر اکرم بود. وقتی متوجه شد که امام حسین(علیه‏السلام) می‏خواهد حرکت کند، آمد پیش حضرت و به او گفت: «یَا بُنَیَّ لَا تَحْزَنِی بِخُرُوجِکَ إِلَى الْعِرَاقِ فَإِنِّی سَمِعْتُ جَدَّکَ یَقُولُ یُقْتَلُ وَلَدِیَ الْحُسَیْنُ بِأَرْضِ الْعِرَاقِ فِی أَرْضٍ یُقَالُ لَهَا کَرْبَلَاءُ»؛ فرزندم، مرا با رفتنت به سمت عراق اندوهگین نکن؛ من از جدّت رسول‏الله شنیدم که فرمود فرزندم حسین در عراق در محلّی به نام کربلا کشته خواهد شد. امّا حضرت چه جواب داد؟ فرمود: «فَقَالَ لَهَا یَا أُمَّاهْ وَ أَنَا وَ اللَّهِ أَعْلَمُ ذَلِکَ وَ إِنِّی مَقْتُولٌ لَا مَحَالَةَ وَ لَیْسَ لِی مِنْ هَذَا بُدٌّ»؛ مادر جان، تو فکر کرده‏ای که من نمی‏دانم؟! به خدا قسم من می‏دانم که مرا می‏کُشند. «یَا أُمَّاهْ قَدْ شَاءَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَرَانِی مَقْتُولًا مَذْبُوحاً ظُلْماً وَ عُدْوَاناً وَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَى حَرَمِی وَ رَهْطِی وَ نِسَائِی مُشَرَّدِینَ»...

ببنید چه کار می‏کند حسین(علیه‏السلام)! اُمّ‏سلمه فقط شهادتش را می‏گوید، امّا حسین(علیه‏السلام) به آن اضافه می‏کند. می‏فرماید:  نه تنها اینکه من کُشته می‏شوم، بلکه خدا خواسته که خانواده من هم به اسارت بروند؛ من می‏دانم که به ستم کُشته خواهم شد؛ این را هم می‏دانم که خدا خواسته حرم و اهل بیت من آواره شوند. بعد بالاترش را هم می‏گوید: «وَ أَطْفَالِی مَذْبُوحِینَ»؛ بچه‏هایم هم کشته می‏شوند... «مَظْلُومِینَ مَأْسُورِینَ»؛ مظلومانه آنها را به اسارت می‏گیرند... «مُقَیَّدِینَ»؛ همه اینها را می‏بندند.... «وَ هُمْ یَسْتَغِیثُونَ فَلَا یَجِدُونَ نَاصِراً وَ لَا مُعِین».[2] اینها استغاثه می‏کنند و هیچ کسی هم کمکشان نمی‏کند... چه می‏گویی مادر جان؟! تو خیال کردی من نمی‏دانم؟! تو می‏گویی من را می‏کُشند؟! من همه اینها را می‏دانم.

مداحی کربلا عاشورا نی نوا نینوا محرم حسین یاحسین شهادت

گفت‏وگوی حسین(علیه‏السلام) با برادرش

در برخوردی که امام حسین(علیه‏السلام) با یکی از برادرهای ناتنی‏اش دارد، بعد از آنکه به اصطلاح می‏خواهد برای حضرت خیرخواهی کند، می‏گوید برادر، برادرم از امیرالمؤمنین برای من نقل کرده که تو را به قتل خواهند رساند؛ من گمان می‏کنم تو به سبب مخالفت با یزید آخرش کشته شوی. حالا ببین امام حسین(علیه‏السلام) به او چه می‏گوید. می‏فرماید: «حَدَّثَنِی أبِی أنَّ رَسُولَ اللهِ أخبَرَهُ بِقَتلِهِ وَ قَتلِی»؛ می‏گوید پدرم علی(علیه‏السلام) از پیغمبر نقل کرد که فرمود ای علی، تو را می‏کشند و حسینت را هم می‏کشند. «وَ أنَّ تُربَتِی تَکُونُ بِقُربِ تُربَتِهِ»؛ محل دفن حسین هم نزدیک محل دفن تو است؛ کربلا نزدیک نجف است! ببینید چه چیزهایی را می‏داند! بیایید یک مقدار معرفت پیدا کنیم. «فَتَظُنَّ أنَّکَ عَلِمتَ مَا لَم أعلَمهُ»؛ تو خیال کرده‏ای که یک چیزی می‏دانی که من نمی‏دانم؟! «وَ أنَّه لَا أُعطِی الدَّنِیَّةَ مِن نَفسِی أبَداً».[3] با وجود آگاهی‏ام به همه این مسائل، من باز هم تسلیم اینها نمی‏شوم. من صحّه بگذارم پای این حکومت فاسد؟! حالا باز هم می‏گویی امام حسین نمی‏دانست و مغرور بود؟! تو شعور نداری که این نسبت را به حضرت می‏دهی!

گفت‏وگوی حسین(علیه‏السلام) با عبدالله بن‏زبیر:

می‏دانید که عبدالله بن‏زبیر بعد از آنکه نامه یزید به مدینه آمد و ولید بن‏عتبه از او هم درخواست بیعت کرد، از مدینه گریخت و به مکّه رفت؛ یعنی فرار کرد. در آنجا آمد پیش امام حسین(علیه‏السلام) و به خیال خودش برای حضرت خیرخواهی کرد و نصیحت کرد که همین‏جا در پناه حرم امن است؛ اگر از مکّه بروید، شما را می‏کُشند و چنین و چنان می‏شود؛ حضرت رو می‏کند به او و می‏گوید: «یَا ابْنَ الزُّبَیْرِ لَأَنْ أُدْفَنَ بِشَاطِئِ الْفُرَاتِ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أُدْفَنَ بِفِنَاءِ الْکَعْبَة».[4] می‏فرماید من از اینجا بیرون بروم و در شاطئ فرات که همان کربلا است، آنجا دفن شوم بهتر از این است که اینجا در آستانه کعبه دفن شوم. حتی تعبیر این را هم می‏کند که از اینجا یک وجب دورتر شوم بهتر است. «إِنَّ هَذَا یَقُولُ لِی کُنْ حَمَاماً مِنْ حَمَامِ الْحَرَمِ وَ لَأَنْ أُقْتَلَ وَ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْحَرَمِ بَاعٌ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أُقْتَلَ وَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ شِبْرٌ وَ لَأَنْ أُقْتَلَ بِالطَّفِّ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أُقْتَلَ بِالْحَرَمِ».[5] یک وجب یا یک زراع بیشتر فاصله داشته باشم بهتر است تا اینکه در اینجا کُشته شوم. چون می‏خواهم حرمت این خانه را نگه دارم. دوباره اینجا همان را می‏گوید. می‏گوید من باید به کربلا برسم. مکانش را می‏داند، آخر کار را می‏داند.

این را بدان، هر کسی از شما بنی‏هاشم که در این سفر به من مُلحق شوید، آخرِ کار شهادت است و هر یک از شما که از همراهی من خودداری کنید، بدانید که خبری از فتح ظاهری نیست. تمام شد! بسیار کوتاه و موجز!

حرکت آگاهانه حسین(علیه‏السلام):

تعزیه گروه اصفهان شبیه خوانی کربلا عاشورا محرم

امام حسین(علیه‏السلام) نه تنها این را می‏دانست که کشته می‏شود، نه تنها محل دفنش را هم می‏دانست، حتّی شیوه کشته شدنش را هم می‏دانست که او را قطعه‏قطعه می‏کنند. شما آن خطبه‏ای که می‏خواهد از مکّه حرکت کند را نگاه کنید؛ در آن خطبه می‏گوید این گرگ‏ها به من حمله می‏کنند و من را تکه‏تکه می‏کنند. حضرت همه اینها را می‏دانست. تا آخر کار را می‏دانست. حتّی شب عاشورا به همان اصحابش چه گفت؟ گفت اینها با من کار دارند، با شما کاری ندارند؛ هر که می‏خواهد برود، برود.

حالا آیا باز هم می‏توانی بگویی او مغرور بود؟! آیا می‏توانی بگویی که حسین(علیه‏السلام) می‏خواست دیگران را مغرور کند؟! آیا یک چنین چیزی می‏تواند از دهان تو در آید که ـ‏نعوذ بالله‏ـ بگویی حسین فریب‏خورده‏ای بود بر محور بی‏خبری که دیگران را هم فریب داد؟! کجا در تاریخ چنین چیزی می‏بینید؟! به هر تاریخی که مراجعه کنید دُرُست عکسِ آن است. او همه چیز را می‏دانست و چیزی برای او پوشیده نبود؛ به دیگران هم می‏گفت و کسی را مغرور نکرد. گفت بدانید هر که با من بیاید، آخر کار کشته می‏شود. نه گفت به تو پول و ریاست می‏دهم، بیا با من برویم؛ نه تهدید کرد؛ تحمیق هم نکرد و فریب نداد. هیچ‏کدام از این کارها را نکرد.

پاسخ حسین(علیه‏السلام) به عبدالله بن ‏عمر

عبدالله بن‏‏عمر به اصطلاح برای حضرت خیرخواهی می‏کند، امام حسین(علیه‏السلام) رو می‏کند به او و می‏گوید: «یَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ مِنْ هَوَانِ الدُّنْیَا عَلَى اللَّهِ تَعَالَى أَنَّ رَأْسَ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا أُهْدِیَ إِلَى بَغِیٍّ مِنْ بَغَایَا بَنِی إِسْرَائِیلَ».[6] او را به کنیه صدا می‏کند و به او می‏گوید ای عبدالرّحمن، مگر تو نمی‏دانی که از پستی دنیا این بود که سر یحیی(علیه‏السلام) را بریدند و بردند جلوی آن خبیث؟! ببینید چه می‏گوید! با کنایه به او می‏گوید بِدان که سرحسین را هم می‏بُرند و می‏بَرند... چه می‏گویی؟! حسین مغرور نبود؛ فریب‏خورده و بی‏خبر نبود و کسی را هم فریب نداد.

 

ورود کاروان حسین(علیه‏السلام) به کربلاء:

ابومخنف می‏نویسد این مَرکَب حسین دیگر حرکت نمی‏کرد؛ مَرکَب دیگری آوردند، آن هم حرکت نکرد؛ می‏نویسند: «فَلَم یَزَل یَرکَبُ فَرَساً فَرَساً حتّی رَکبَ ستّة أفراسٍ». چند مَرکب عوض می‏کند تا رسید به شش مَرکب. اینجا بود که حسین(علیه‏السلام) گفت: اسم این زمین چیست؟ گفتند شاطئ الفرات؛ گفت نه، اسم دیگر هم دارد؟ گفتند غاضریه. در آن خبرهایی که به او داده بودند این اسم‏ها نبود. گفت اسم دیگری هم هست؟ گفتند «کربلاء». ابومخنف می‏نویسد: «فَتَنَفَّسَ الصُّعَدَاء»؛ یعنی یک نفس راحتی کشید حسین(علیه‏السلام)؛ یعنی ای خدا، رسیدم به مقصد. «وَ بَکَی بُکَائاً شَدِیداً»؛ شروع کرد به گریه کردن. بعد هم شروع کرد به اشاره کردن؛ در بعضی جاها این‏طور دارد که حتّی قسم خورد، گفت: «وَ اللهِ هَهُنَا مَقتَلُ رِجَالُنَا»؛ به خدا قسم همین‏جا مردهای ما را می‏کُشند. «وَ اللهِ هَهُنَا مَذبَحُ أطفَالِنَا»؛ به خدا قسم اینجا بچه‏هایمان را سر می‏بُرند. شروع کرد اینها را گفتن. حسین نمی‏دانست؟! حسین مغرور بود؟!

 

منبع : پایگاه اطلاع رسانی  حضرت آیت الله آقا مجتب تهرانی


پی نوشت ها :

 

 [1] . بحارالأنوار/45/87

[4] . بحارالأنوار/44 /331

[5] . اللهوف /26

[6] . بحارالأنوار/45 /86

[7] بحارالأنوار/ 45/85

[8] . بحارالأنوار/ 44/ 364

 





بازدید امروز: 119 ، بازدید دیروز: 69 ، کل بازدیدها: 572033
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ