سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیدا کردن IP سایت!

ارسال شده توسط مدیر وبلاگ:علی در 89/3/17:: 9:7 صبح

 پیدا کردن IP سایت!



برای اینکه ip سایت مورد نظرتونو پیدا کنین اول به قسمت run در منوی start برین بعد nslookup رو تایپ کنین حالا وارد یک صفه ی Dos می شین که باید اسم سایتو وارد کنین و Enter کنین.حالا ip اون سایتو می گیرین و حالشو می برین.


  پیدا کردن سازندگان ویندوز 98!


 برای اینکه بفهمین کی ویندوزتونو کی درست کرده اول به Control Panel برین حالا وارد آیکن Display بشین.بعد وارد تب screen saver بشین حالا در قسمت screen saver name گزینه ی 3D Text رو انتخاب کنین و دکمه ی setting رو بزنین و Text اونو به volcano تغییر بدین حالا screen saver رو فعال کنین.


افزایش صدای کوشی همراه:

ارسال شده توسط مدیر وبلاگ:علی در 89/3/17:: 9:5 صبح
افزایش صدای کوشی همراه:

 


برای این کار:
ابتدا یک برگ کاغذ یا مقوای نازک در اندازه یک ورق دفتر یا یک برگ کاغذ A4 بیابید.
سپس مطابق شکل ، کاغذ را همانند یک قیف لوله کنید. به طوری که یک طرف آن کوچک و طرف دیگر آن بزرگ باشد.
سپس همان طور که در تصویر میبینید طرف کوچکتر را بر روی دهانه اسپیکر گوشی قرار داده و یک فایل صوتی را از طریق موبایل پخش میکنیم.
به همین سادگی کیفیت صدای گوشی تحت تأثیر خروجی قرار میگیرد و دچار افزایش صدا میگردد.
تنها دقت کنید اجازه ندهید فاصله ای میان دهانه اسپیکر و ابتدای ورودی کاغذ به وجود بیاید


ترفند

ارسال شده توسط مدیر وبلاگ:علی در 89/3/17:: 9:4 صبح

با سلام خدمت دوستان گلم


ترفند کوچولو مربوط میشه به اینکه ؛ شماره تلفن دفترچه تلفن را خیلی سریع ببینید مثلاً , صدمین شماره تلفنی که در دفترچه تلفن یا Phonebook موبایلتون ثبت کردین چیه؟
برای اینکار کافیه شماره ردیف مورد نظرتون را اول وارد کنید بعدش کلید
مربع یا "#" را بزنید
مثلاً در مورد بالائی :
#+ 100
میبینید که بلافاصله
صدمین شماره ای که در دفترچه تلفونتون ثبت کردین روی صفحه نمایش موبایلتون ظاهر میشه
 امیدوارم از این ترفند کوچولو خوشتون اومده باشد


قبل از هر چیز برایت آرزو می کنم که عاشق شوی،

ارسال شده توسط مدیر وبلاگ:علی در 89/3/16:: 11:41 صبح

نامه ی ویکتور هوگو !

 قبل از هر چیز برایت آرزو می کنم که عاشق شوی،

و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،

و اگر اینگونه نیست، تنهاییت کوتاه باشد،

و پس از تنهاییت، نفرت از کسی نیابی،

 آرزومندم که اینگونه پیش نیاید ...

 اما اگر پیش آمد، بدانی چگونه به دور از نا امیدی زندگی کنی،

برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی،

از جمله دوستان بد و ناسازگار ...

برخی نادوست و برخی دوستدار ...

که دست کم یکی در میانشان بی تردید مورد اعتمادت باشد

و چون زندگی بدین گونه است،

 برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی ...

نه کم و نه زیاد ... درست به اندازه،

تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهند،

که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد ...

تا که زیاده به خود غره نشوی

 و نیز آرزومندم مفید فایده باشی، نه خیلی غیر ضروری ...

 تا در لحظات سخت،

وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است،

همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرپا نگاه دارد.

 همچنین برایت آرزومندم صبور باشی،

 نه با کسانی که اشتباهات کوچک می کنند ...

چون این کار ساده ای است،

 بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر می کنند ...

 و با کاربرد درست صبوریت برای دیگران نمونه شوی.

و امیدوارم اگر جوان هستی،

 خیلی به تعجیل، رسیده نشوی ...

و اگر رسیده ای، به جوان نمایی اصرار نورزی،

 و اگر پیری، تسلیم نا امیدی نشوی ...

چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد و لازم است

بگذاریم در ما جریان یابد.

 امیدوارم سگی را نوازش کنی، به پرنده ای دانه بدهی و به آواز یک سهره گوش کنی، وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می دهد ...

 چرا که به این طریق، احساس زیبایی خواهی یافت ...

 به رایگان ...

امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بفشانی ...

هر چند خرد بوده باشد ...

و با روییدنش همراه شوی،

تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.

 به علاوه امیدوارم پول داشته باشی، زیرا در عمل به آن نیازمندی ...

 و سالی یکبار پولت را جلو رویت بگذاری و بگویی :

« این مال من است »

فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان ارباب دیگری است!

و در پایان، اگر مرد باشی، آرزومندم زن خوبی داشته باشی ...

و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی،

 که اگر فردا خسته باشید، یا پس فردا شادمان،

 باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیآغازید ...

 اگر همه ی اینها که گفتم برایت فراهم شد،

دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم ...

ویکتور هوگو


مرگ های عجیب و شگفت انگیز دنیا

ارسال شده توسط مدیر وبلاگ:علی در 89/3/16:: 11:14 صبح

مرگ های عجیب و شگفت انگیز دنیا

آرنولد بنت: داستان نویس انگلیسی  وی برای آنکه ثابت کند آب شهر پاریس از نظر بهداشتی کاملا سالم است، یک لیوان از آن را خورد و در اثر تیفوئید ناشی از آن در گذشت

?آگاتوکلس: خودکامه سراکیوز  در اثر قورت دادن خلال دندان خفه شد.

? آلن پینکرتون: موسس آژانس کارآگاهی آمریکا (????، ????) هنگام نرمش صبحگاهی به زمین خورد و زبانش لای دندان ماند و زخم شد و در اثر قانقاریای ناشی از این زخم درگذشت.

? آیزادورا دانکن: رقاص آمریکایی  هنگامی که در اتومبیل بود، شال گردن بلندش به چرخ عقب اتومبیل گیر کرد و گردنش شکست و خفه شد.

? اسکندر کبیر: پادشاه مقدونی  به دنبال دو روز میگساری و عیاشی در اثر تب درگذشت.

? الکساندر پادشاه یونان که یک میمون خانگی گازش گرفت و در اثر عفونت خون در گذشت.

? تامس آت وی: نمایشنامه نویس انگلیسی  مرد فقیری بود. به دنبال روزها گرسنگی سرانجام یک گیته به دست آورد و با آن یک دست گوشت خرید و از شدت ولع همان لقمه دهان پرکن اول گلو گیرش شد و خفه اش کرد!

? تامس می: مورخ انگلیسی که بر اثر بلعیدن غذای زیادی، خفه شد.

? جان وینسون: ماجرا جوی بریتانیا  وی در هفتاد دو سالگی از اسب به زمین افتاد و میخی وارونه بر زمین افتاده بود، در سرش فرو رفت.

?? جروم ناپلئون بناپارت:  آخرین بناپارت آمریکایی  در سنترال پارک نیویورک، پایش به زنجیر سگ زنش گرفت و افتاد و در اثر زخم های حاصله در گذشت.

?? جورج دوک کلارنس: به دستور برادرش ریچارد سوم در خمره شراب خفه شد.

?? جیمز داگلاس ارل مورتون:بوسیله دستگاهی شبیه گیوتین که خودش آن را به اسکاتلندیان معرفی کرده بود، سر بریده شد.

?? رودولفونی یرو: ژنرال مکزیکی :اسبش در شن روان گرفتار شد و سنگینی طلاهایی که به همراه داشت باعث فرو رفتن به درون ماسه شد.

?? زئوکسیس: نقاش یونان (قرن پنجم ق.م) به تصویری که از یک ساحره پیر کشیده بود آنقدر خندید که یکی از رگ هایش پاره شد و مرد!

?? ژراردونرال: نویسنده فرانسوی با بند پیشبند، خود را از تیر چراغ برق خیابان حلق آویز کرد.

?? فرانسیس بیکن براثر گرفتاری در یک سرمای ناگهانی گرفتار شد و درگذشت.

?? فالک فیتز وارن چهارم: بارون انگلیسی  در بازگشت از یک جنگل، اسبش در باتلاق افتاد و فالک که زره پوشیده بود، در درون زره اش خفه شد.

?? کلادیوس اول: امپراتور روم  با یک پر آغشته به سم خفه شد.  

?? کنت اریک مگنوس آندرئاس هرس ستنبورگ این انگلیسی در اثر خشم ناشی از مستی، با سیخ بخاری به دوستش حمله کرد، اما خودش توی بخاری افتاد و سوخت.

?? گریگوری یفیموویچ راسپوتین وزنه ای به بدنش بستند و در رود نوا غرقش کردند.

?? لایونل جانسن: شاعر انگلیسی  از روی چهارپایه پشت بار به زمین افتاد و در اثر زخمهای حاصله در گذشت.

?? لنگی کالیر: کلکسیونر آمریکایی  در خانه خود و در تله ای مهلک درگذشت. تله را برای دستگیری دزدان کار گذاشته بود.

?? مارکوس لیسینیوس کراسوس: سیاستمدار رومی این رهبر بدنام و صراف رمی به دست سربازان پارتی با ریختن طلای مذاب در حلقش درگذشت.

?? هنری اول: پادشاه انگلیسی  در اثر افراط در خوردن مارماهی دچار ناراحتی روده شد و مرد.

?? یوسف اشماعیلو: (کشتی گیر ترک) بر اثر سنگینی طلاهایی که به کمرش بسته بود در دریا غرق شد. چون نتوانست به راحتی شنا کند.


عشق

ارسال شده توسط مدیر وبلاگ:علی در 89/3/16:: 11:6 صبح

عشق

یک روز آموزگار از دانش‌آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می‌توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند: با بخشیدن، عشقشان را معنا می‌کنند. برخی؛ دادن گل و هدیه و برخی؛ حرف‌های دلنشین را، راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند: با هم بودن در تحمل رنج‌ها و لذت بردن از خوشبختی را، راه بیان عشق می‌دانند. در آن بین، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد. یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند، طبق معمول برای تحقیق بهجنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک‌ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه‌های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید: آیا می‌دانید آن مرد در لحظه‌های آخر زندگی‌اش چه فریاد می‌زد؟ بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که، عزیزم، تو بهترین مونسم بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود. قطره‌های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند که ببر فقط به کسی حمله می‌کند که حرکتی انجام می‌دهد و یا فرارمی‌کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک، با فدا کردن جانش، پیش‌مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه‌ترین و بی‌ریاترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.


عشق چیست؟

ارسال شده توسط مدیر وبلاگ:علی در 89/3/16:: 11:3 صبح
عشق چیست؟
به کودکی گفتند: عشق چیست؟ گفت : بازی. به نوجوانی گفتند : عشق چیست؟ گفت : رفیق بازی. به جوانی گفتند : عشق چیست؟ گفت : پول و ثروت. به پیرمردی گفتند : عشق چیست؟ گفت :عمر. به عاشقی گفتند : عشق چیست؟ چیزی نگفت.آهی کشید و سخت گریست.

عشق در 10 کلمه

ارسال شده توسط مدیر وبلاگ:علی در 89/3/16:: 11:2 صبح

عشق در 10 کلمه

عشق کلمه ایست که بار ها شنیده می شود ولی شناخته نمی شود.
عشق صداییست که هیچ گاه به گوش نمی رسد ولی گوش را کر می کند.
عشق نغمه ی بلبلیست که تا سحر می خواند ولی تمام نمی شود.
عشق رنگیست از هزاران رنگ اما بی رنگ است
.
عشق نواییست پر شکوه اما جلالی ندارد
.
عشق شروعیست از تمام پایان ها اما بی پایان است
.
عشق نسیمیست از بهار اما خزان از آن می تراود
.
عشق کوششیست از تمام وجود هستی اما بی نتیجه
.
عشق کلمه ایست بی معنی ولی هزاران معنی دارد
.
عشق
.........
عشق 10 عنصر است اما عنصر آخر آن تمام معنی را می رساند ولی معنی آن گفتنی نیست.


هرگز نگو...

ارسال شده توسط مدیر وبلاگ:علی در 89/3/16:: 11:0 صبح

هرگز نگو...

هرگز نگو که دوست داری اگر حقیقتا بدان اهمیت نمی دهی....

درباره احساست سخن نگو اگر واقعا وجود ندارد ....

هرگز دستی را نگیر وقتی قصد شکستن قلبش را داری...

 هرگز نگو برای همیشه وقتی می دانی که جدا می شوی...

 هرگز به چشمانی نگاه نکن وقتی قصد دروغ گفتن داری....

 هرگز سلامی نده وقتی می دانی که خداحافظی در پیش است ....

به کسی نگو که تنها اوست وقتی در فکرت به دیگری فکر می کنی....

                     قلبی را قفل نکن وقتی کلیدش را نداری.


تصاویری نادر

ارسال شده توسط مدیر وبلاگ:علی در 89/3/15:: 5:0 صبح

تصاویری نادر از ابرها در استرالیا


(ادامه مطلب...
<      1   2   3   4   5      >



بازدید امروز: 129 ، بازدید دیروز: 367 ، کل بازدیدها: 573305
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ